بِلال بن رَباح، معروف به بلال حبشی (درگذشت ۱۷ تا ۲۱ق) صحابی و مؤذّن پیامبر اکرم(ص). از نخستین کسانی بود که اسلام آورد، خزانهدار بیت المال در زمان پیامبر(ص) بود و در تمامی جنگها شرکت کرد. بِلال چند سال پس از رحلت پیامبر(ص) نیز زنده بود؛ اما در این مدت، جز در چند مورد اذان نگفت. بر اساس قول مشهور، قبر او در قبرستان باب الصغیر دمشق است.
فرزند «رباح» و «حمامه» به جرم یکتاپرستی شکنجه های مرگبار امیة بنخلف را تا عمق جان احساس میکرد(۱)
روزی که رایحه روحپرور خداباوری و یکتاپرستی با آزادی از سوی رسول خدا(ص) به ژرفای وجود او وزید، شوقی شگفتآور سیمای سیاه و سیرت سپید بلال را فرا گرفت، ناگاه رو به پیامبر(ص) نمود و با ارادتی بسیار با زبان حبشی این شعر را سرود:
«اَرَه بَرَهْ کَنْکَرَهْ کِرا کِری مِنْدَرَهْ»؛(۲)
آن هنگام که در دیار ما بهترین صفات پسندیده را جویا شوند ما تو را شاهد گفتار خود میآوریم!!
عظمت مقام و ابهت کلام او موجب گردید که منصب اذانگویی به او واگذار شود(۳)، به گونهای که ناتوانی او در ادای «شین» موجب بخشودگی وی و ادامه این مسؤولیت تنها از سوی او گردد(۴)، شخصیت برجسته بلال به گونهای بود که با فتح مکه به دستور رسول خدا(ص) بر بام کعبه، ندای توحید سرداد و چون برخی او را نکوهش کردند، فرشته وحی بر رسول خدا(ص) فرود آمد تا معیار برتری از سرسپردن «قبیله» به دلسپردن به «قبله» و میزان تقوا و پرهیزگاری استوار شود(۵).
و در پی آن جبرئیل امین با نزول خود نخست سخن اَشرافِ خودخواه را مردود شمرد که با این خبرشادی وجود بلال را فرا گرفت،(۶) روح او اطمینان و آرامش یافت و آنقدر به پیامبر(ص) نزد
یک شد که زانوانش در کنار پاهای آن حضرت دیده میشد. سپس خداوند رسول خود را دعوت به بردباری و همراهیِ افزونتر با موحّدان پابرهنه و شیفتگان الهی نمود که:
«و اصبر نفسک مع الذّین یَدْعُونَ رَبَّهم بِالْغَداةِ و الْعَشی یُریدُونَ وَجْهَهُ و لا تَعْدُ عَیْناکَ عَنْهُمْ تُریدُ زینَةَ الحیاة الدنیا …»؛(۷)
(ای رسول ما!) با کسانی که پروردگارشان را صبح و شام میخوانند (و) خشنودی او را میخواهند، شکیبایی پیشه کن و دو دیدهات را از آنان برمگیر. مبادا زیور زندگی دنیا را بخواهی (و از آنان غافل شوی …)
کتاب «اتاق» داستان یک زن جوان آمریکایی است که هشت سال در یک اتاق اسیر شده. یک مرد میانسال او را دزدیده، زندانی کرده و فقط یکسری وسائل ساده زندگی مثل تلویزیون، اجاق برقی، تختخواب و کمد در اختیارش گذاشته؛ فقط برای زنده ماندن.
مرد سالهاست که هر شب سراغ زن میرود و در نهایت «جک» به دنیا میآید. کودکی که مادرش مجبور میشود برایش دنیایی بسازد از دنیای واقعی؛ دنیایی که به فضای داخل اتاق و زندگی تلویزیونی ِ دروغ و نمایشی تقسیم میشود.
«اِما دوناهیو» نویسنده ایرلندی که در کانادا زندگی میکند این داستان را از زندگی دختر اتریشی الهام گرفته که پدرش او را در زیرزمین خانهاش زندانی میکند و از این رابطه هفت بچه به دنیا میآید.
خانم دوناهیو برای درک چنین شرایطی این فضا را برای خودش ترسیم کرده. مدتها در این فضا زندگی کرده و تجربهاش باعث شده که بعد از خواندن کتاب، دنیای واقعی از دید جک، دنیایی تلویزیونی باشد که جز دروغ و تظاهر و توهم و حماقت، چیز دیگری ندارد.
جک در همان سن و سال مدام در حال مقایسه بیرون و «اتاق» است. دنیای او همین دو مفهوم را دارد؛ مردم بیرون، چیزهایی هستند که از دید او قابل تحلیل نیستند. آدمهایی که هر وقت اراده کنند غذا میخورند، هر روز کفش میپوشند، دریای واقعی دارند و در آن شنا میکنند، سوار ماشین میشوند ولی ماشین روبهرویی به آنها نمیخورد….
چندی پیش کتاب «حرمسرای قذافی» را خواندم؛ این کتاب نوشتهی خانم آنیک کوژان روزنامهنگار مجله لوموند فرانسه است که طی سالهای پس از انقلاب در لیبی (بهار عربی بخوانیدش یا بیداری اسلامی چندان فرقی نمیکند) به آن کشور سفر کرده و در ملاقاتهای بیشمارش با واقعیتی تلخ و بهواقع کمتر باورپذیر از روابط و نوع کنش رهبر این کشور «معمر قذافی» با مردم کشورش روبهرو میشود. کتاب از دو بخش تشکیلشده که بخش نخست با محوریت سرگذشت ثریاست؛ یکی از دخترانی که از سن نوجوانی بیرحمانه مورد خشونت و سوءاستفاده جنسی و روحی معمر قذافی قرارگرفته و طی چندین سال پسازآن همواره هویت خود را در کشاکش این تجاوز تعریف کرده است. شاید بتوان گفت سه شخصیت اصلی این کتاب ثریا، قذافی و مبروکه باشند. مبروکه یکی از زیردستان قذافی و به عبارتی رئیس واحد تشریفات وی بوده که گویا وظیفهی اصلیاش فراهم آوردن دختران و زنان (بهتر است بگوییم شکار طعمه) مدنظر رهبر خویش (قائد اعظم) به جهت سوءاستفادههای جنسی و همینطور بهرهبرداری در مواردی چون سیاسی یا اجتماعی بوده است. در بخش دوم کتاب از دیگر قربانیهای قائد اعظم میخوانیم، و سرنوشت ثریا در کنار دیگر قربانیان با نامهایی چون خدیجه و لیلا قرار میگیرد.
نویسنده و منتقد ادبی اهل فرانسه در 21 ماه ژوئن سال 1905 در پاریس در یک خانوادهی بورژوا به دنیا آمد. پدرش افسر نیروی دریایی بود که در کودکی این نویسنده درگذشت. او در دوران کودکیاش طی یک بیماری بخشی از بیناییاش را از دست داد و تا آخر عمرش لکهای سفید در چشم همراهش شد. او در جوانی تحصیل در رشتهی فلسفهی مدرسهی سوپریور را آغاز کرد و با رتبه اول از آن فارغالتحصیل شد. او در این دوران با «سیمون دوبووار» آشنا شد، او نویسنده و فمینیست فعال آن زمان بود و آنها با یکدیگر رابطهی دوستانهای را آغاز کردند. «ژان سارتر» در آن سالها کتاب طرح نظریه عواطف را منتشر کرد. او به کمک یک بورسیه تحصیلی به آلمان رفت و در برلین پژوهشهای مربوط به رشتهی فلسفه را ادامه داد. او در این دوران بیشازپیش با افرادی همچون «مارتین هایدگر» که از بزرگترین فلاسفهی قرن بیستم است، آشنا شد.
«ژان سارتر» در جنگ جهانی دوم به ارتش پیوست و در واحد هواشناسی ارتش مشغول به کار شد. او در آن دوران به مدت یک سال اسیر جنگی بود و پس از رهاییاش مهمترین اثرش «هستی و نیستی» را نوشت. او در آن زمان نشریه زمانه نوین را تأسیس کرد و بعد از اتمام جنگ کتاب اگزیستانسیالیسم را منتشر کرد. او بهعنوان مفسر حوزهی اگزیستانسیالیسم یا هستیگرایی شناخته شد.او علاوهبر نوشتن کتاب و علاقهاش به فلسفه و جامعهشناسی به جریانهای سیاسی کمونیسم نیز علاقه داشت و دربارهی اتفاقهای سیاسی مختلف جهان اظهارنظر میکرد.
آر. ال. استاین نویسندهٔ معروف آمریکایی است که مجموعههای تالار وحشت (اتاق کابوس)، زمان وحشت،سایه وحشت(مجموعه داستان) و مورمور (در ایران تحت عنوان دایره وحشت و ترس و لرز نیز ترجمه شده)و بازگشت به خیابان هراس(ترجمه نشده در ایران) را برای نوجوانان و سری خیابان ترس را علاوه بر نوجوانان برای بزرگسالان نیز به نگارش درآورده است.
آر.ال. استاین «رابرت لارنس استاین» در سال ۱۹۴۳ در شهر کلمبوس در ایالت اوهایو به دنیا آمد. نویسندگی را از نه سالگی، با نوشتن لطیفه و داستانهای فکاهی برای همکلاسیهایش آغاز کرد. اولین کتاب او «راه و رسم مسخرگی و خنداندن دیگران» نام داشت. استاین ادبیات ترسناک را در سال ۱۹۸۶، با کتاب «وعده ملاقات با یک غریبه» که در مجموعه خیابان وحشت بود که در سال ۱۹۸۹ به چاپ رسید، شروع کرد. او در سال ۱۹۹۲ مجموعه دایره وحشت «goosebumps» را نوشت. او هماکنون همراه همسرش جین (jane) و پسرش مت (matt) زندگی میکند و یک نوه دارد.